یه جور می‌گه "باس" که من به جای منظور اون یاد (مینی)باس می‌افتم و بوی نا و دم ازش پا می‌شه می‌پیچه تو اتاق!!
دلیل اینهمه نفرت برام مجهوله. دلیل اینهمه سنگ‌اندازی و دست‌اندازی. اینهمه دشمنی. مردم‌آزاری. وقتی نه دستم می‌رسه نه اصلن رغبت‌شو دارم که بخوام به کارشون کار داشته باشم. این‌همه دردسر به قول اون بابا، از بی‌ریشگی نیست. من ریشه‌های خودمو دارم در درونم. ریشه من توی هر زمین هرزی پاگیر نمی‌شه با هرکی از راه رسید. همین حالاشم توی همین وضع توقف نداشته‌ام. رشدم داره درونم اتفاق می‌افته، ذره ذره. به قول رومن گاری دشت‌های مغولستان خارجی (اصلن کجاست؟) رو می‌بینم با گله‌های بزرگ اسب‌های اصیل سیاه و سفید و کهر وحشی زیر سایه ابرها، همراه تندباد و کوه‌های پس‌زمینه (چه درونم تنهاست!). یک‌سال سختی رو از سر گذروندم و سال‌های سخت‌تری در پیش دارم.


. "از دیو و دد ملول" شده بودم (ایضا خودم) دیگه و به حضورشون نیاز داشتم و خیلی "انسانم آرزو" بود. دفعه قبل دیر شد؛ رفته بود توی گرمای اردیبهشت. این‌بار زود اقدام کردم؛ بین خنکای نفس‌های آخر زمستون. اما نمی‌دونم چرا عطرش همین اول کاری، هنوز هیچی نشده و معلوم نیست چی به چیه به مشام خیلی‌ها که خیلی وقته بی‌خبرن از من، رسیده. چجوری خب؟! انقدر توی این مدت اتفاقات مصنوعی و برنامه‌ریزی شده دیده‌ام و انقدر دروغ‌های مصلحتی (هدف وسیله رو توجیه می‌کند عایا؟!!) شنیده‌ام که باور نمی‌کنم. صبر می‌کنم. من صبر می‌کنم و بی‌خیال جنجال‌ها راه خودم رو می‌رم؛ کاری که همه این مدت انجام داده‌ام (این هم خودش نوعی "زرنگی" به حساب میاد که اصلن ساده نیست انجامش.). اگر حقیقی باشه، خودش بالاخره پیدام می‌کنه.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه خرید اینترنتی صادرات و واردات وبلاگ شخصی حامد موقری ادبی PC Trick forosh دانلود کلیپ جدید